×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

vash uahte

وش یهته

تزریق خون

سالها پیش که من به عنوان داوطب در بیمارستان کار میکردم،دختری به بیماری عجیب و سختی دچار شده بود تنها شانس زنده ماندنش انتقال کمی از خون خانواده اش به او بود. او فقط یک برادر پنج ساله داشت.دکتر بیمارستان با برادر کوچک دختر صحبت کرد ... پسرک از دکتر پرسید : آیا در این صورت خواهرم زنده خواهد ماند؟ دکتر جواب داد : بله و پسرک قبول کرد. او در کنار تخت خواهرش خواباندیم و لوله های تزریق را به بدنش وصل کردیم ، پسرک به خواهرش نگاه کرد و لبخند زد و در حالی که خون از بدنش خارج می شد،به دکتر گفت:آیا من به بهشت می روم؟! پسرک فکر میکرد که قرار است تمام خونش را به خواهرش بدهند!!!!

دوشنبه 9 مهر 1391 - 3:02:29 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


خداحافظ ای ماه ! ای ماه ای ماه


سخن روز


اثرات شکر گذاری


دنیایی که روزی روح خودم،مرا ترک می کند


زیباست...


عروسی دو جوان مومن


...خداوندا دو چیز را از من بگیر


داستان یک ترانه


?????? ?? ???? ????? ?????


اﻷ يا ايها اﻷول به نامت ابتدا کردم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

126413 بازدید

18 بازدید امروز

76 بازدید دیروز

229 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements