×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

vash uahte

وش یهته

حرص و تمع

دو برادر با پدرشان در مزرعه کار می کردند ، یکی از آنها ازدواج کرده بود و چند بچهقدو نیم قد داشت ، دیگری هم ازدواج کرده بود ولی صاحب فرزندی نشده بود . وضع مادی پدرشان خوب بود ، یکی از برادرها چشم طمع به میراث پدر دوخته بود ، شیطان او را وسوسه کرد تا برادرش را بکشد . او هم این کار را کرد تا تنها وارث پدر باشد . پدر مدتی از پسرش خبری نداشت ، از برادرش سراغ او را گرفت، او در جواب گفت که چیزی چیزی نمی داند ، پدر و پسر به همراه عده ای از مردم به جستجوی برادر گمشده پرداختند . بعد از مدتی جسد وی را در یکی از چاهای متروکه پیدا کردند . پلیس بنا به وظیفه اش به دنبال قاتل گشت ، مدتی گذشت ولی به هیچ سرنخی که آنها را به قاتل برساند ، دست نیافتند . پدر به خاطراز دست دادن پسرش بسیار غمگین شد وبعد از چند ماه از شدت غم و اندوه دق مرگ شد . همه مال و ثرورت به برادر دیگر رسید ، بچه های کوچه برادری که کشته شده بود نزد عمویشان زندگی می کردند ، این برادر بارها ازدواج کرد ولی خداوند به او فرزندی نداد ، به همین دلیل نسبت به فرزندان برادرش بسیار مهربان بود ، مایحتاجشان را تأمین می کرد و از آنها مواظبت می نمود ، آنها هم عمویشان را دوست داشتند و او را از دست داده بودند_ می دانستند . برادر بیمار شد و سکرات مرگ را در خود احساس کرد و فهمید که بعد از مدت کوتاهی باید در دادگاه عدل الهی جوابگو باشد، فکر و خیالrیک لحظه او را رها نمبکرد . زندگیش سرتاسر ناراحتی و اندوه شده بود ، ، ترس و وحشت در تمام زندگیش لانه کرده بود و همیشه می گریست ، شب هایش طولانی و روزهایش علیل بود . در حالی که گربه می کرد ، خانواده وفرزندان برادرش به نزدش آمدند، او آنقدر شیون و زارب که همه اطرافیانش را به گریه انداخت ، آنهادر در حالی که به او آرامش خاطر می دادند تا از ترس و وحشتش بکاهند ، او در جوابشان گفت : آه اگر بدانید...من در خودم رازی را پنهان کرده ام که کسی جز خدا آن را نمی داند ، به او گفتنند : این رازچیست؟ گفت من برادرم را کشتم . او در حالی که به شدت گریه می کرد وافسوس می خورد گفت : بله ، همه اش بخاطر حرص و طمع بود، من نمی خواستم که در میراث کسی سریکم باشد؛ ولی من از وقتی دست به این کار زدم حتی یک لحظه هم طعم راحتی را نچشیده ام ، به ویژه از زمانی که در بستر بیماری افتاده ام . من هر لحظه قیافه ی برادرم را در جلوی چشمانم می بینم ، اکنون من شما را از جنایتی که مرتکب شده ام مطلع ساختم ، پس هر کاری می خواهیدبا من بکنید و از جایی که خدامرا از فرزند محروم ساخت پس تمام این ثروت به شما فرزندان برادرم می رسد و امیدوارم که مرا ببخشید و از خداوند رحمان مسءلت دارم که مرا ببخشید وبر من رحم نمایید... ?هر چه کنی به خود کنی?

دوشنبه 7 آبان 1391 - 1:38:14 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


خداحافظ ای ماه ! ای ماه ای ماه


سخن روز


اثرات شکر گذاری


دنیایی که روزی روح خودم،مرا ترک می کند


زیباست...


عروسی دو جوان مومن


...خداوندا دو چیز را از من بگیر


داستان یک ترانه


?????? ?? ???? ????? ?????


اﻷ يا ايها اﻷول به نامت ابتدا کردم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

126406 بازدید

11 بازدید امروز

76 بازدید دیروز

222 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements